
شعرِ بیواژه
شعرِ بیواژه
یک شهرِ مست، عاشق و خراب داری تو
دربندِ بیقرارِ در عذاب داری تو
با هر نگاهِ خود برای عابرانِ شهر
پیمانههای نافذِ شراب داری تو
عطرِ تمامِ نرگسان در قامتت جاریست
رُجحان به مُشک و عَنبر و گُلاب داری تو
گیسو رها که میکنی در باد شبهنگام
قصدِ خُسوف و کشتنِ مهتاب داری تو
بیواژه شعر میشوی، تا میشوم سوال
در هر نگاه، شهری از جواب داری تو
من سوزنی فتاده به انبارهای کاه
«بیچاره من که حق انتخاب داری تو»*
در ۱۶دیماه۱۳۹۲ : ۳ و نیم بعد از ظهر
ایران | تهران
شاعر و گوینده: مرتضی پورعلی
