logo-mini

بلاگ

  بایگانی برای شعر

سِرِّ مُدام

❤____تنِ آوازهای من گرفته عِطرِ نامت راهمین حالا به پا کن با نگاهی تورِ دامت را تو مختاری بُکُش، بر دار کن، خون کن ولی گاهی:-لبی بیمار و دلخون شد – رها کن بندِ کامت را دوباره میهمان کن دلخوشی‌های مرا آنیبه آن لبخندِ مرموزی که رَم داده‌ست رامت را تلاوت کن به مستی آیه‌های […]

بیشتر بخواند

اتصال غریب

❤ بیا به شعرِ تَری خاطرم برانگیزانسکوتِ مطلقِ شب را به خنده آمیزان کرشمه کن چو عروسِ یگانه ی مهتابحجاب برکش از این آشنا و گُل ریزان به خنده ای متبرک نما جهانم را،عروسِ خنده‌ی مستت مِیِ سحرخیزان مسیرِ عافیت از گونه هات میگذردسرودِ همنفسی‌مان هزار و صد میزان ,«تو شمع و شاهدِ شب، تو […]

بیشتر بخواند

عاشق‌آزاری

❤ ماه از قشنگیِ تو در هم می‌کشد ابروجانا جنایت می‌کنی با طُرّه‌ ی گیسو عکسِ تو در ماه و شب و شعر و غزل پیداستعطرِ تو را می‌بویم از هر کوچه و پستو مستانه محوت می‌شوم؛ محوِ نگاهی که:کوچک‌ترین سهمِ من است از قصه و جادو تو رازِ بُهت‌انگیزِ این دنیای دل‌گیری،گوهرترین دُردانه‌ای: ای […]

بیشتر بخواند

دو پیچک

امشب «تو و من» در بزمی: «آب و آیِنه»، قصه‌ای درازیمدر شوق و نظربازیِ دائم، هم پایان و هم آغازیم لب از تو و زلف از تو، مستی-حِیرت-عِشرت-طُغیان: از منآرامشِ پیش از طوفان و چه‌چهِ مستانه‌ی آوازیم رُخِ تو: ماه، امشب آغوشم: رودی، عکست در من پیداپایانِ زمستان و خزان و هر قصه‌ی تلخِ جان‌گُدازیم […]

بیشتر بخواند

شعرِ بی‌واژه

یک شهرِ مست، عاشق و خراب داری تودربندِ بی‌قرارِ در عذاب داری تو با هر نگاهِ خود برای عابرانِ شهرپیمانه‌های نافذِ شراب داری تو عطرِ تمامِ نرگسان در قامتت جاری‌سترُجحان به مُشک و عَنبر و گُلاب داری تو گیسو رها که می‌کنی در باد شب‌هنگامقصدِ خُسوف و کشتنِ مهتاب داری تو بی‌واژه شعر می‌شوی، تا […]

بیشتر بخواند